توجه: شما هم می توانید با ورود به سیستم و ثبت نظرات خود،باعث دلگرمی ما شوید...
مریم کمالیان شنبه 1404/03/10، ساعت 15:42

امروز یک روز پرانرژی و پر از مهر

اول صبح بعد از مدت ها صدای مدیر مهربانم خانم دکتر اسکندری رو شنیدم در تماسی که با من گرفتند، با اینکه این تماس کاری بود ولی خب برای من بسیار انرژی بخش بود و صدای پر از مهر ایشان برای من بسیار مسرت بخش بود.😍

کمی گذشت و در حال انجام کارها بودیم که همتای عزیزم خانم ترکمان مهربان از راه رسیدن، خب این دفعه قطعی برق برای من خوشایند بود چون باعث شده بود همکار و دوست عزیزم رو که برای ادامه کارهایش به واحد پسرانه مراجعه کرده بودند را بعد از مدت ها ببینم، با اینکه روزانه به علت امور کاری بسیار با هم صحبت می کنیم ولی خیلی کم پیش میاد همدیگرو ببینم و این دیدار بعد از مدت ها و با کلی عشق و دوستی بسیار لذت بخش بود.💕

یکی دیگه از انرژی مثبت های من در این روز: هفته پیش ممیزی (ارزیابی) از من انجام شد ولی خب یک مورد بود که اون روز از خاطرم رفته بود و بیان نکرده بودم و امروز به واحد کیفیت (خانم ذهبی عزیز) مراجعه کردم و تا خواستم مورد را بیان کنم ایشان فرمودند که قبلا لحاظ شده و من از اینکه نکات ریز هم از دید مدیران ما پوشیده نیست و حتی بدون بیان ما دیده می شود خیلی خوشحال و در عین حال هیجان زده شدم.😍

از مدیران و همکاران عزیزم که لحظات فراموش ناشدنی را برایم رقم می زنند بسیار سپاس گزارم.

 

مریم کمالیان چهار شنبه 1404/01/27، ساعت 21:59

اولین روزکاری سال ۱۴۰۴ بود و بعد از دو هفته تعطیلی به کار برگشته بودیم انگار هنوز حس و حالش نبود و با کلی کلنجار داشتیم میرفتیم.

در ابتدای ورود با چهره شاد همکاران عزیزم در دفتر اداری روبرو شدم و حس و حالم کمی داشت برمیگشت.

پشت میزم نشستم و با متن زیبایی خانم مدیر عزیزم که بر روی میز من چسبانده بودند و دقیقا جایی که میدانستند اول از همه چشمم به آنجا میخورد، متنی زیبا که جان تازه ای به من و دیگر همکاران داد، و انرژی ما را برای شروع کار دو چندان کرد.

چه زیبا و به جا بود.😍😍

مطمعنم تمامی همکارانم با دیدن متن و طراحی زیبای پیام خانم مدیر برای شروع سال جدید، انرژی گرفتن و سال جدید کاری را عالییی شروع کردند.

 

ممنون خانم مدیر عزیز و جان💕

مریم کمالیان جمعه 1403/10/07، ساعت 16:50

پروانه (کشمکش‌ها)
مردی پیله‌ پروانه‌ای یافت. روزی روزنه‌ کوچکی روی پیله باز شد. مرد نشست و ساعت‌ها شاهد تقلای پروانه‌ای شد که می‌خواست با زور بدنش را از آن روزنه‌ی کوچک بیرون بکشد. ناگهان پروانه بی‌حرکت شد طوری که انگار در آن روزنه گیر افتاده است. مرد تصمیم گرفت به او کمک کند. پس با کمک قیچی روزنه‌ی روی پیله را شکافت. پروانه به آسانی از پیله جدا شد گرچه بدنش متورم و بال‌هایش کوچک و چروکیده بود.

مرد هیچ فکری در این‌باره نکرد و فقط به انتظار نشست تا بال‌های پروانه بزرگ شوند، اما این اتفاق نیفتاد. پروانه دیگر قادر به پرواز نبود و با همان بال‌های کوچک و بدن متورم روی زمین می‌خزید.

مرد باوجود قلب مهربانی که داشت نمی‌دانست پیله با وجود محدودیت‌هایی که برای پروانه ایجاد می‌کند و او را وامی‌دارد برای بیرون آمدن از یک روزنه‌ کوچک تلاش کند درواقع حکمت خداست تا مایع درون بدن پروانه از طریق تقلا و فشار او به بال‌هایش منتقل شده و آن‌ها را برای پرواز آماده کند.

پند اخلاقی داستان: «تلاش‌های ما در زندگی سبب افزایش قدرت و توانایی ما خواهند شد. رشد و قوی ترشدن در گروی تلاش کردن است؛ بنابراین رویارویی با چالش‌ها به تنهایی و بدون کمک جستن از دیگران مهم است.»

مریم کمالیان جمعه 1403/10/07، ساعت 16:48

 گروه قورباغه‌ها (تشویق)
گروهی از قورباغه‌ها در حال عبور از جنگل بودند که دوتای آن‌ها در گودال عمیقی افتادند. وقتی قورباغه‌ها متوجه عمق گودال شدند به آن دو گفتند هیچ امیدی برای نجات نداشته باشند. بااین‌حال، آن دو قورباغه حرف دیگران را نادیده گرفتند و تلاش کردند از گودال بیرون بیایند.
به‌رغم تلاش آنها، قورباغه‌های بیرون گودال همچنان اصرار داشتند که تلاش آن دو بیهوده است و باید تسلیم شوند. سرانجام یکی از دو قورباغه به حرف دیگران گوش کرد. تسلیم شد و از دیواره‌ی گودال به پایین پرت شد و مُرد. قورباغه‌ی دیگر تاجایی‌که قدرت داشت به پریدن ادامه داد.
قورباغه‌ها فریاد می‌زدند که دست از تقلا بردار و بمیر. او خلاف حرف آن‌ها عمل کرد و تلاشش را بیشتر کرد و درنهایت موفق شد از گودال بیرون بپرد. وقتی از گودال بیرون پرید قورباغه‌های دیگر به او گفتند: «صدای ما رو نشنیدی؟» قورباغه به آن‌ها فهماند که ناشنواست و تصورش این بوده که قورباغه‌ها در حال تشویق او برای بیرون آمدن از گودال بودند.

پند اخلاقی داستان: «سخنان شما می‌تواند تاثیر زیادی روی زندگی دیگران بگذارد. قبل از سخن گفتن بیاندیشید. تفاوت آن مانند مرگ و زندگیست.»