محمد بهمنبیگی، مرد قلم و غیرت،
آنکه تفنگ را به گچ بدل کرد،
و از دل ایل، مدرسهای ساخت به وسعت آفتاب.
از تبار قشقایی، اما صدای تدریسش،
چون آفتابی در زمستان سرد،
بر سیاهچادرهای ایل فارس تابید،
تا شکوفا سازد اندیشههای نهفتهی لرهای دلیر،
ترکهای غیور، و فارسهای مهربان.
بنیانگذار مدارس عشایر،
استادِ استادان،
که علمش چون چشمهای زلال،
جرعهجرعه نوشیده شد
و جانها را سیراب کرد از معرفت و روشنی.
من، هرچند دیدارش را هرگز نیافتم،
اما نام بلندش،
آثار ماندگارش،
و ردّ پای روشن غیرت و دانشش
در جان واژههای کتابهایش،
برایم بسنده است.
او الگوییست برای هر معلمی
که با عشق میآموزد،
و به مهرِ کودکانِ مدرسه،
جوانتر میشود .